روانشناسی.علوم تربیتی نظرات و مقالات روانشناختی وتربیتی درباره وبلاگ به وبلاگ من خوش آمدید نويسندگان نه تو می مانی و نه اندوه به حباب نگران لب یک رود قسم ، لحظه ها عریانند ، باید کتاب را بست گل را نگاه کرد، باید نشست
برگردان: گرداننده برگه سهراب سپهری روزی خواهم آمد ، و پیامی خواهم آورد. خواهم آمد ، گل یاسی به گدا خواهم داد. هر چه دشنام ، از لب ها خواهم بر چید. بادبادک ها ، به هوا خواهم برد. خواهم آمد ، پیش اسبان ، گاوان ، علف سبز نوازش خواهم آمد سر هر دیواری ، میخکی خواهم کاشت. سهراب سپهرى هشت كتاب - دفتر: حجم سبز - شعر: و پيامى در راه کجا نشان قدم ناتمام خواهد ماند؟ سهراب سپهرى / مسافر بخشی از یاداشتهای شخصی سهراب درباره دوران جوانی: «تنهایی من عاشقانه بود. نقاشی عبادت من بود. من شوریده بودم و شوریدگی ام تکنیک نداشت. راستی چه دیر به ارزش نقصان پی بردم زندگی من آرام می گذشت. اتفاقی نمی افتاد. دگرگونی های من پنهانی بود. با دوستان قدیم-یاران دبیرستانی-به شکار می رفتیم. آنقدر زود از خواب پا می شدیم که سپیده دم را در آبادیهای دور تجربه می کردیم. ما فرزندان وسعت ها بودیم. سطوح بزرگ را می ستودیم. در نفس فصل روان می شدیم. شنزار ها فروتنی می آموختند. جایی که افق بود نمی شد فروتن نبود. زیر آفتاب سوزان می رفتیم. و حرمت خاک از کفش های ما جدایی نداشت. // اول ارديبهشت، سالروز هجرتِ شاعرِ نقاش و نقاشِ شاعر، سیب آوردم، خواهم آمد، گل یاسی به گدا خواهم داد هر چه دشنام ، از لب ها خواهم بر چید من گره خواهم زد، چشمان را با خورشید بادبادک ها، به هوا خواهم برد خواهم آمد، پیش اسبان، گاوان، خواهم آمد سر هر دیواری ، میخکی خواهم کاشت پای هر پنجره ای، شعری خواهم خواند آشتی خواهم داد Sohrab Sepehri مانده تا برف زمين آب شود پيوندها
تبادل لینک
هوشمند |
|||
|